ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 5 اسفند 1387
ز : 8:47 بعد از ظهر |
+
خیس از مرور خاطرهای بهار بود
ابری که روی صندلی چرخ داربود
ابری که این پیاده رو اورا مچاله کرد
روزی پناه خستگی این دیاربود
آن روز ها که پای به هرقله می گذاشت
آن روزها به گرده ی طوفان سواربود
حالا به چشم رهگذران یک غریبه است
حالا چنان کتیبه ی زیر غباربود
بین شلوغی جلو دکه مکث کرد
دعوا سرمحاکمه ی شهرداربود
آنسوی پشت گاری خود ژست میگرفت
مرد لبوفروش سیاستمداربود!
ازجنگ وصلح نخسه که پیچید ادامه داد
اصراربرادامه ی جنگ انتحار بود
این سو یکی که جزوه ی کنکورمیخری
درچشم هاش نفرت از او آشکاربود
می خواست که فرار کند از پیاده رو
می خواست وبه صندلی خود دچارشد
دستی به چرخ ها زد وسمت غروب رفت
ابری فشرده درصدد انفجاربود
خاموش کرد صاعقه های گلوش را
بغضی که روی صندلی چرخداربود
:: موضوعات مرتبط:
صندلیــــــــــ چرخدار،
،
:: برچسبها:
شب و شعر ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
عارفانه ,
عاشقانه ,
,